ماجرای من فقط یک مرد و یک عشق و کمیاحساس نیست
من خدای عشق خود را میپرستم که همان معشوق احساساتم است
ماجرای من فقط یک مرد و یک عشق و کمیاحساس نیست
من خدای عشق خود را میپرستم که همان معشوق احساساتم است
من نمیگویم که من عاشق ترین مرد زمین هستم ولی
عاشقت هستم همانجوری که مردی عاشق عشقش شود
تو میخوابی ولی احساس من با اشک و آه است
درونم گریه اما که سکوت است
فقط بغض و خیال و خلوتی تلخ
تو میخوابی ولی بیداری من عشق محض است
رسیدم به همان خانه
همانجا نقطهی اول
همانجا که تو میپرسی
رسیدی یا که حالا نه
رسیدم من همان اول
رسیدم به همان آخر
رسیدم به همان خانه
همانجا نقطهی اول
همانجا نقطهی آخر
تعداد صفحات : 1